فصل چهارم: در خدمت امام زمان ( عج )

فصل چهارم: در خدمت امام زمان ( عج )

نوشتن کتاب

در زمان علامه يكي از مخالفين تشيع،كتابي درباره رد مذهب شيعه مي نويسد و از آن در مجالس خود بهره   مي گيرد.از طرفي آن را در اختيار هيچ كس قرار نمي دهد.او از اين راه بسياري از افراد را گمراه مي كند.علامه براي دسترسي به آن كتاب خود را به عنوان شاگرد در آن مجالس حاضر مي سازد.پس از مدتي علاقه و رابطه استاد و شاگردي را بهانه مي سازد و تقاضاي دريافت آن كتاب را مي كند.استاد نيز قبول مي كند تا براي يك شب آن كتاب را به او بدهد.

علامه اين وقت را اندك مي بيند اما مي پذيرد و به رونويسي از اين كتاب مي پردازد.او مي خواست پس از يادداشت كتاب به مسايل آن كتاب پاسخ دهد اما همين كه شب به نيمه مي رسد او به خواب مي رود و از ادامه كار باز مي ماند.

صبح فرا مي رسد. علامه كه چشم مي گشايد سريع به سراغ نوشته مي رود تا ان را ادامه دهد اما وقتي به آن مي رسد مي بيند كه نوشته كامل است و در پايان نيز نوشته اي موجود است به شكل ذيل:كَتَبَ الحُجَّة م ح م د آري اين امام عصر(عج)بوده اند كه به خانه علامه وارد شده اند و در حالي كه او خواب بوده به نوشتن كتاب پرداخته اند تا او بتواند از اسلام و تشيع دفاع كند و آن مخالف تشيع را شكست دهد.

زيباترين ديدار

علامه هر شب جمعه سوار بر الاغي به زيارت امام حسين(ع)مي رفتند.علامه شبي در راه حله به كربلا بود و سوار بر الاغ و تازيانه نيز در دستش بود.او تنها بود.در ميان راه مردي پياده با علامه همراه گشت.آن ها با هم شروع به صحبت كردند.علامه پس از كمي گفت و گو دانست كه آن مرد فاضل است،پس مسائلي را كه در هر علم براي او مشكل بود از آن كرد پرسيد.آن مرد به تمامي آن ها جواب داد.كار به مسئله اي رسيد كه مرد فتوايي داد .علامه گفت:((بر طبق اين فتوا حديثي نديده ام.))                                                                                  آن مرد گفت:((شيخ طوسي حديثي در اين باب در «تهذيب»آورده است.)) آن مرد آدرس دقيق اين مسئله را در آن كتاب داد و علامه نيز آن را يافت.

در آن هنگام علامه متعجب شد و تازيانه از دستش افتاد.او كه هم چنان درباره مسئله تكميل نوشته رونويسي شده از كتاب آن مخالف تشيع شك داشت از آن مرد پرسيد:((آيا در عصر غيبت،حضرت صاحب الامر(عج)را     مي توان ديد؟))

آن مرد تازيانه را از زمين برداشت و به دست علامه داد و گفت:((چگونه‌‌‌[او را]نمي توان ديد حال آن كه دست او در دست توست.))

علامه چون اين را شنيد،خود را به زمين انداخت تا پاي آن حضرت را ببوسد،ولي در همان زمان ديد كه آن جناب غائب شد و كسي همراه او نيست.

آري اين زيباترين ديدار علامه بود.ديداري كه هر كسي نمي توانست به آن برسد.ديداري در عصر غيبت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:فصل چهرام,دیدار علامه حلی با امام زمان, | 18:25 | نویسنده : امیرحسین زرخوان و احمدفروغی |